بعدا نوشت ، دوم شهریور : انا لله و انا الیه راجعون . معین رئیسی به رحمت حق پیوست .
هنوز تو حال و هوای وداع با امام رضا بودم و دلگرفته ، هنوز خیلی از مشهد فاصله نگرفته بودم که گوشیم زنگ خورد ...
به نقل از پرتوپلاک :
هیچوقت خاطرات شبی که گذشت یادم نمیره تلفنی زنگ خورد و یه خبر بد داد منم فقط با هرچی دم دستم بود از پنل پیامک گرفته تا چت از هرکی که بود التماس دعا خواستم؛ نمیدونم چجوری سوار ماشین شدم، چجوری با اینکه ذهنم جای دیگهای بود و مسیر رو نمیدیدم رسیدم بیمارستان
اول میکائیل و دست های خونیش ..... میگفت دستم زیر سر معین بود این خون معینه
بعد راهروی باریک و با نور کم اتاق عمل؛ یه خانواده ناراحت اما بدون بیتابی و فقط با توکل به خدا
تنهایی پشت در اتاق عمل رو یادم نمیره؛ این شعر رو همش تکرار میکردم: "حسین عشق منی ... ... " همین
حرفهای معین یادم میومد ..... پشت سر هم